ريحانهريحانه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فندوق کوچولوی مامان و بابا

هفته 40بارداری و تو عزیز هنوز نیومدی...

ریحانه جونم سلام" مادری انگاری تو برعکس من و بابا  زیاد عجله ای نداری بیای اما اشکالی نداره  من فقط سلامتی و صالح  بودنتو از خدا میخوام فقط میترسم زیادی دیر کنی مجبور بشم عمل کنم !!! اما راضیم به رضای خدا سلامتیت از همه چیز برام مهم تره انشاالله خدا هم به  کرم خودش نگاه میکنه و تورو  سالم بهم می بخشه خیلی خیلی منتظرتیم دخترکم هم من و بابا و هم بقیه که هر روز زنگ میزنن و  میپرسن اومدی یا نه!!! دوستت داریم ...
11 بهمن 1390

الحمدلله پایان هفته 37

شمارش معکوس تا اومدن تربچه...هفته ٣٨ ...٣٩ و ٤٠ انشاالله سلام ریحانه جونم مامان دورت بگرده الهی دیگه کم کم داری میای اگه خدا بخواد... عزیز دلم طاقت منو بابایی دیگه تموممممممممممممممم...   و اماااااااااااااااااااااااااا...هفته ٣٧: ٣٦ هفته و ٢ روزم بود که دکتررفتم ببینم خانم خانوما چرخیده یا نه!!!!!!!! آره الحمدلله عزیز دلم به وضعیت سفالیک دراومده بود و انشاالله اگه بشه میخوام طبیعی زایمان کنم... دکتر گفت نی نی نازمون ٢٥٦٠ گرم وزن داره و الحمدلله مشکلی نداشتم راستی ریحانه جونم مادر بزرگ هرروز حالتو میپرسه و اگه خدا بخواد با خاله و دایی میان که بعد از اومدنت پیشمون باشن...  ریحانه عزیزم تو ...
24 دی 1390

هفته 34 بارداری

به نام خدای مهربون سلام به عشق كوچولوي مامان ريحانه ي عزيزم ماماني بازم دير اومد ولي خوشحال آخه قبلا وقتي ميديدم كسي به هفته 30  رسيده همش پيش خودم ميگفتم ميشه من جاي اونا بودم حالا مي بينم  الحمدلله بدون مشكل تا اينجا با هم همسفر بوديم  ريحانه جان ديگه زمان زيادي به اومدنت نمونده ومن و بابا تنها دعامون اينه كه خدا تورو سالم و صالح بهمون ببخشه...آمين مادري الهي فدات بشم بابايي هرروز برات صدقه ميندازه تازه يه كار ديگه هم ميكنه وقتي اسپند دود ميكنه ميبره زير شكمم كه چشم نخوري فندوق مامان ...   ...
28 آذر 1390

هفته 26 بارداری...

الحمدلله از دیروز ریحانه جون وارد هفته ٢٦ شده،الهی مامان فدات بشه این روزا  تکوناتو بیشتر حس میکنم ماشاالله شکمو هم که شدی آخه صبح که میشه میخوام یه کم  بیشتر بخوابم اما گرسنه ام انقدر لگد میزنی تا باالآخره مجبور میشم پاشم صبحانه   بخورم ... یه کار دیگه هم میکنی وقتی پیاده میرم بیرون همش پاهای کوچولوتو کش میاری سمت  قفسه سینم معدم  مثل یه توپ کوچولو جمع میشه عزیز دلم، اما من همه ی این سختیای  شیرین رو به عشق دیدنت تحمل میکنم... راستی عزیز دلم بابایی یه اسم تازه روت گذاشته همش راه میره و بهت تربچه ی بابا  قشنگه مگه نه... خیلی دوستت داریم عزیز دل ماما...
5 آبان 1390

وضعييت فعلي دخمل نازم ريحانه جان...

دختر عزيزم امروز وارد هفته 17 شدم يعني ديگه نزديكه 4 ماه تموم بشه انشاالله ،بقيشم سپردم به خدا خيلي منتظر روز تولدت هستيم تازه بابايي بيشتر از من عجله داره عزيز دلم،اين روزا حس ميكنم يه كم ضربه  ميزني ولي هنوز منتظرم تكوناتو بيشتر حس كنم دختر قشنگم...   ...
2 شهريور 1390

خداي مهربون بهم يه دخمل ناز هديه داده......شكرت خدا جونم......

به نام خداي مهربون سلام مادری الهی فدات بشم بازم دیر اومدم بهت خبر بدم که ٢٢/٥/٩٠ فهمیدم شما یه خانوم کوچولو ناز  هستی عزیزم... راستش همه میگفتن پسری ...ما تا ٣ ماه همین فکرو میکردیم و بابایی احمدرضا(احمدی) صد ات میکرد، ولی اصلا برامون فرقی نداشت تازه وقتی دکتر گفت دخملی من خیلی بیشتر خوشحال و ذوق  زده شدم بیشتر به خاطر اینکه گفت الحمدلله سالمی ... الهی قربونت بشیم دقیقا موقع اذان مغرب بود که نوبتم شده بود واسه سونو که اینم به فال نیک می گیرم  اگه عكستو ببيني كه چجوري تو دل مامان واسه خودت لم دادي خودتم خندت ميگيه زندگيم مادری امسال که تو تو دلمی نتونستم روزه بگیرم ولی باهم دیگه...
2 شهريور 1390

پیام شادی...

    سلام مامانی..... امروز ١٢ خرداد با ٢ تا تست فهمیدم خدا تورو بهم داده"خدااااااااااااااااااایا  شکرت که انقدر مهربونی دوشنبه میرم آزمایش بدم اگه خدا بخواد تا دیگه مطمئن بشم تو دل مامانی... من و بابایی خیلی دوست داریم عزیزم ...
16 مرداد 1390

خدا جونم شکرت..خودمونو به تو میسپارم...

سلام مامانی قربونت برم الهی ١٦ خرداد یعنی همون دوشنبه رفتم آزمایش تو تو دلم بودی و واقعا خدا تورو بهم داده " خدایاااااااااااااااااااااااااااا  شکرت! مامانی الان فکر کنم قد یه عدس یا شایدم کوچکتر باشی ولی با این حال خیلی خوابالوم کردی عزیزم فکر کردی منم مثل خودت بیکارم همش بخوابم" عزیزم الان وقت امتحانامه واسه مامانی دعا کن به خوبی پشت سر بزارشون تا بهتر به فندوق کوچولوش برسه میدونی که تو برای مامان و بابا همیشه فندوق هستی نانازم زودتر بیا پیشم واسه مامان و بابا از خدا خیر و خوبی بخواه تا تورو صالح و محب اهل بیتش بار بیارن عزیزم دوست داریم... ...
16 مرداد 1390

انتظاری دوباره برای خبرای جدید...

بنام خدای مهربون سلام عزیزم خوبی ناز نازی مامان و بابا ببخشید خیلی وقته نشده بیام دربارت بنویسم... مادری دیروز هفته ١٣ تموم شد با توکل به خدا که امیدم واسه بقیش هم فقط به خداست این هفته احتمال  زیاد می رم سونو ببینم شما گل پسری یا یه دخمل ناز واسه من که فرقی نداره واسه بابایی هم همینطور  فقط سلامتیتو از خدا میخوام هر چی خودش صلاح بدونه منم تسلیمم ... توکل به خودش که همه چیز دست اونه و ما باید به خودش توکل داشته باشیم... مادری خودتم واسه سلامتیت خیلی دعا کن فدات بشم اللهی... ...دوستت داریم ٢تامون... ...
16 مرداد 1390
1